« سه‌شنبه, 25 دی 1403 »
 
آمار سایت
 » شروع سایت: فروردین 1385
 » خبر ثبت شده: 112 مورد
 » مقاله ثبت شده: 74 مورد
 » در حال بازدید: 3 نفر
 » بیشترین بازدید همزمان: 208 نفر
 » بازدید امروز: 144 نفر
 » بازدید دیروز: 303 نفر
 » کل بازدید: 2,038,189 نفر
 » میانگین: 332 نفر

حسن(ع) که به خانه آمد، مادر را دید که به نماز ایستاده است. گوشه ای نشست و چشم از مادر برنداشت. تماشای قنوت و سجده مادر، دیدنی ترین صحنه های معنوی برای او بود؛ گویی به تماشاگه راز رفته است و حضور خلوت انس را به چشم می‌بیند.

 

تماشاگه راز

 

حسن(ع) که به خانه آمد، مادر را دید که به نماز ایستاده است. گوشه ای نشست و چشم از مادر برنداشت. تماشای قنوت و سجده مادر، دیدنی ترین صحنه های معنوی برای او بود؛ گویی به تماشاگه راز رفته است و حضور خلوت انس را به چشم می‌بیند.

زهرا(س) از نماز فارغ شد؛ اما از جا بر نخواست. بر سجاده نشست و همچنان ذکر می‌گفت و دعا میکرد و راز دل با خدا می‌گفت. سپس نام هایی را بر زبان آورد و برای آنان از خدا خیر و سلامت و سعادت خواست. می‌گفت: خدایا، آنان را بیامرز و اگر زنده اند، توفیقشان ده که در راه تو باشند و ...

حسن، نام ها را می‌شنید و منتظر بود که نام های آشناتری نیز بشنود؛ اما هرچه می‌شنید، نام همسایه های دور و نزدیک بود. باز منتظر ماند که شاید نام او و برادر و خواهر و پدر و مادرش را نیز بشنود اما زهرا همچنان برای دیگران دعا می‌کرد و برای آنان، خیر و سعادت می‌خواست.

سرانجام از سجده گاه برخواست و فرزند را دید که گوشه ای نشسته است و آثار تعجب و شگفتی در سیمای او پیدا است. روی به فرزند کرد. پسر گفت: « همه را دعا کردی و برای همه از خدا، هر خیر و نعمتی خواستی. چرا نامی از اهل خانه در دعاهای تو نشنیدم؟»

مادر گفت: فرزند، نخست دیگران، سپس خاندان.

 

ایثار نان

مرد و زن به یکدیگر نگاه می‌کردند و غصه می‌خوردند. نمی‌دانستند چه کنند. مهمانی عزیز به خانه شان آمده بود و آنان، چیزی برای پذیرایی از او نداشتند. علی، سفره طعام را باز کرد. تکه نانی در آن دیدو خوشحال شد. نان را برداشت که برای میهمان ببرد؛ اما هنوز از جای خود برنخواسته بود که آثار تعجب در چهره اش پدیدار شد:

_فکر نمیکردم در خانه، چیزی برای خوردن داشته باشیم. این نان، غذای کیست که در سفره مانده است؟

همچنان به نان مینگریست، صدای زهرا را شنید:

_سهم زینب از غذای امروز است.

دوباره چهره علی، اندوهناک شد. چه باید میکر.د: پذیرایی مهمان به قیمت گرسنگی دختر، یا سیر کردن دختر، به قیمت پذیرایی نکردن از مهمان؟

هر دو سخت بود. در اندیشه بود که دختر شیرین زبان پدر گفت:

_ من تا فردا صبر میکنم. با این نان ، از مهمانتان پذیرایی کنید.

برگرفته از کتاب بانوی اسلام اثر رضا بابایی

   تاریخ ثبت: 1403/09/12     |     تعداد بازدید:82 |
جستجو   


 
علم از خطا مبراست ولی علماء همواره خطا می کنند.
«آناتول فرانس» 
 


Design: DibaGroup
Powered by DCMS 3.2